ققنوس نياز
ققنوس نياز
ققنوس نياز
نويسنده: سيّد محمّد جواد هاشمى
نيايش پر و بال روح انسانى است كه سيمرغ جان وى را به كجا آباد «ملكوت» مىكشاند. نيايش عاشقانهترين نمود، گفتگو است با معشوق.
هم او كه در اجزا عالم متجلّى است و در نهانترين جاى، حاضر است.
نيايش عطش نشان روح در وادى سرگردانى و جرعه آرامش از خم حيرانى است.
روح انسان را جز سخن كردگار فربه نتواند كرد، و جسم خاكيش جز به اشك انابت تعميد نيابد.
بشر را همواره اميد به آن است كه «نيروهاى نيايش از ميدانهاى اجابت بگذرند»(1) ورنه توان گام برداشتن نيست.
نيايش تكيهگاه دل، پل گذر از شك به يقين، رودخانه اميد، و انعكاس تبسّم خداوند در آينههاى اشك است.
«عبادت گستردن جان است بر بىكرانه هستى و آميزش انسان است با اكسير حيات، هم اوست كه مهيز بر انسان زند و همچنان به راهش كشد، به سيلاب اشك حتّى و بدانجا برد كه باز خنده روى نمايد و شادى راه گشايد.»(2)
آدميان، نيايش را زيستهاند، آن چنان كه لحظهاى شوق زيستن را وامگذاشتهاند.
طنين گامهاشان خبر از هجرت به سوى دوست مىدهد و آهنگ نگاهشان اميد وصال مىنوازد.
نيايش، آرايشگر روح است آن چنان كه مشاطهگان عروس را مىآرايند، و روح به جمله در مىآيد. آنگاه به تمام قامت قيام مىبندد تا پروردگار را به ستايش نشيند.
آدمى، ورقهاى تاريخ را به اشك نگاشته و خونش گواه اين نوشته است، ردّ پاى استغاثههايش را در آن هنگام كه تنگدستى پوست بر استخوانهايش چسبانده، هجوم تباهى و جهل استخوانهايش را فشرده و تنهايى بر تمام جانش سايه افكنده است مىتوان ديد.
او را در آن لحظههاى دردناك كه چون زنان باردار به هنگام حمل به خود مىپيچند، مىبينى كه خلوتى گزيده است و بر آستان خداوندگار به تمام قامت، خويش را فرياد مىكند.
شكوهاش آنچنان رساست، كه گدازه دردهايش از آن فوران مىكند و ارتفاع ايمان را در مىنوردد، مىخروشد طوفان مىكند و آنگاه با چشمانى به رنگ دريا به آسمان خيره مىنگرد، اشك در فانوس چشمانش شعله مىكشد و آرام، آرام كشتى روحش به ساحل آرامش مىرسد، گويى خدايى ناخداى را به چشم ديده و برمهارتش اعتماد كرده است و ديگر بار بستر تاريخ را در مىنوردد.
و كلام حق چنان سنگين است كه اگر بر كوهها فرود آيد چون ذرات غبار متلاشى شوند و به نيستى گرايند و اگر بر قلب محزونى بنشيند خداى خانهاى مىشود كه جز آرامش و سكون در آن نمىيابى.
آدمى، اين موجود هزار رنگ و ناشناخته هر روز به شيوهاى بر آستان عشق مىنشيند و زنجير از پاى نيازها مىگشايد و چون كودكان شيرين سخن معبود را به خويش مىخواند تا شايد درى گشوده آيد.
اقوام و اديان چون شهاب مىآيند و مىروند و خطى بر صحيفه روحش مىكشند، و ظرافتى بر شيوه خواستهايش مىافزايند.
پيامبران مىآيند و چون پيكر تراشان يونان و روم، روح آدمى را مىتراشند تا خريدار ـ خداوندگار ـ را شايسته آيد.
عاقبت مردى از باديههاى طوفان و شن، رَمه و نى، شعر و معشوق، و جهل و جنگ، از قلّههاى نور فرود مىآيد تا حرم نيايش را بهترين معمار باشد و محرابهاى دعا را منقوش به هق هق عارفانى كند كه سبّوح گويان، سماع روح مىكنند و ثناگويان پرده از راز نماز بر مىگشايند.
مىآيد تا زيباترين تنديس آدمى را به جبرئيل بسپارد، چون هنرمندان چيرهدست مىنشيند و اين روح شگفتانگيز را مىآرايد.
نماز كاملترين شكل نيايش، رقص روح در تالار ملكوت، شيواترين قطعنامه انسان، بال معراج مؤمن و آغاز و انجام بندگى است.
درهاى بهشت را جز با نماز نتوان گشود كه كليد گشايشهايست.
وصف عشق از زبان معشوق خوش است كه او با جذبههاى عاشقانه آشناست و موسيقى نوازشگر رحمت را مىنوازد.
واژهها از زبان معبود و معشوق به قلب شيفته عاشق شليك مىشوند تا پايتخت روح آدمى را تسخير كنند. واژههايى كه از سوى او مىآيند و به رمز و راز جان آدمى آگاهند.
كتاب هدايت را مىگشايى و به آيههاى چشمنواز نور نظر مىافكنى، در هر سوره از اين كتاب منير، بارها شاهدى كه سجاده نماز گشوده است و نمازگزاران را به تسبيح و حمد مىخواند. عبادت راز خلقت آدمى است.
خداوند اين معبود بىهمتا كه به بندگان عشق مىورزد، بسيار آنان را به سوى خويش مىخواند و دورى وى را تاب نمىآورد، پس چگونه است كه بندگان از اين خالق بندهنواز غفلت مىورزد و به كار دنيا مشغول مىشوند.
نداى جبرئيل تا هميشه تاريخ طنينانداز است كه بندگان را فرمود: «هر چه در آسمان و زمين است همه به تسبيح و ستايش خداى كه مقتدر و حكيم است مشغولند.»(3)
پس تو هم به جمع تسبيحگويان شتاب و «از شبانگاه به تسبيح وى پرداز و هنگام فرو رفتن ستارگان هم تسبيح خدا گو.»(4(
تا خورشيد از پيشانيت طلوع نمايد و آفتابگستر عالم باشد، آنگاه مىفرمايد، البته به عبادت خويش غرّه مشو كه «هفت آسمان و زمين و هر چه در آنهاست همه به ستايش و تنزيه او مشغولند و موجودى نيست جز آنكه ذكرش تسبيح و ستايش حضرت اوست، ليكن شما تسبيح آنها را فهم نتوانيد كرد، همانا او بسيار بردبار و آمرزنده است.»(5) نخستين گام در ديدار معبود با مخلوق از سوى اوست و نخستين پيام را نيز خود فرو مىفرستد كه «اى ايمان آورندگان، خداى را بسيار ذكر و تسبيح گوييد.»(6)
و انعكاس اين دعوت را كه همانا اجابت دعاى بنده است خود ضمانت مىكند و چه ضمانتى بالاتر از آنكه خود ضامن خلق شود و مشتاقانه صلا دهد كه: «و اذا سألك عبادى عنى فانى قريب اجيب دعوة الدّاع اذا دعان فليستجيبوا لى وليؤمنوا بى لعلهم يرشدون.»
چون بندگان از دورى و نزديكى من، از تو پرسند، آگاه باشند كه من به آنها نزديك خواهم بود، هر كه مرا خواند دعايش را اجابت كنم، پس بايد دعوت مرا بپذيرند و به من بگروند، باشد تا به سعادت راه يابند.»(7)
قرآن و احكام و روايات در بيان مقدمات، مؤخرات و شرايط نماز و نمازگزار هيچ نكتهاى را فرو نگذاشته است و هم اعمال صورى و هم مراقبات باطنى به دقت بيان گرديده است.
پيامبر اسلام صلىاللهعليهوآلهوسلم كه خود اسوه حسنهاى است براى انسانها در تمامى اعمال و گفتار، در حديثى خصائص نماز را چنين بيان مىفرمايند: «نماز بنده در محشر، تاجى است بر سرش و نورى در صورتش و لباسى بر تنش، پردهاى است ميان او و آتش، حجتى است بين او و آتش، سبب نجات از دوزخ و عبور از پل صراط است، كليد بهشت و مهر حورالعين و بهاى بهشت است. نماز است كه بندگان را به بالاترين درجات مىرساند.»(8)
شايسته نيست كه بنده تاج از سر برگيرد و عريان بر عصاى نابينايى تكيه زند، يا كليد بهشت را در كوچه پس كوچههاى هوس رها سازد و در مرداب دوزخ دست و پا زند.
حكايت گناهكار كه در سياهچال معصيت گرفتار آمده، داستان اسيرى است كه در دهليزهاى تاريك و ظلمانى و ناهموار به بند كشيده شده است و تنها رشتهاى باريك، منشأ اتصال او به درگاه آن دهليز و وسيله نجات اوست. اگر رشته را رها سازد هلاكش حتمى است امّا اگر بدان تمسّك جويد با سختى بسيار اميد نجاتش هست.
نماز براى انسان گناهكار حكم همان رشته را داراست كه در هيچ شرايطى نبايد از آن گسست و به تاريكى مطلق پيوست، در احكام آمده است كه اگر كسى به قصد گناه مسافرت كند، بايد نماز را تمام به جاى آورد و نمىتواند آن را شكسته ادا كند، نكته مستتر در اين حكم اين است كه حتى ارتكاب گناه هم سبب ترك نماز نمىتواند باشد، آنكه مسلمان است و اسلام آورده و به يگانگى خداوند شهادت داده است تا زمانى كه از اين عقيده بازنگشته و رأى خلاف اختيار نكرده است بايد نماز را به پا دارد. با هر شيوه و روش زندگى و با هر درجه از ايمان، نماز بايد اقامه شود.
هر گناهى كيفر خود را دارد و هر عملى جداگانه محاسبه خواهد شد. البتّه درجه ايمان و حضور قلبى در برابر خداوند از مسائلى است كه هنگام درجهبندى بندگان و نسبت تقرّب آنان به بارگاه ربوبيت مورد نظر واقع مىشود امّا آنكه نماز را واگذارد به همه درهاى رحمت و زنگهاى بيدارباش خويش پشت كرده است و به تاريكى مطلق گام نهاده است.
پيامبر اسلام صلىاللهعليهوآلهوسلم در مورد كسانى كه نماز را ترك مىگويند و به اين خير عظيم خداوند پشت مىكنند مىفرمايد: «دو گروه از امت من در قيامت مورد عذاب خداوند واقع مىشوند و به دوزخ در مىآيند كه يك گروه از آنان تارك نماز است و بدانيد كه تارك نماز عذابش دو چندان است و هنگام ورود به صحراى محشر دستش را به گردنش زنجير كنند و ملائكه گدازههاى آتشين بر گونهها و پيشانيش زنند.»(9)
قرآن ابتدا در آيههاى متعددى چگونگى بجاى آوردن نماز و احكام و مقدّمات آن را بيان مىفرمايد و شكل اين عبادت را به تصوير مىكشد: «اى اهل ايمان چون خواهيد براى نماز برخيزيد، صورت و دستها را تا آرنج بشوئيد و سر و پاها را تا بر آمدگى پا مسح كنيد و اگر جنب هستيد پاكيزه شويد و اگر بيمار و مسافر باشيد، يكى از شما را قضاء و حاجتى دست دهد و يا با زنان خلوت كردهايد و آب نيابيد، در اين صورت به خاك پاك و پاكيزه تيمم كنيد، با آن خاك صورت و دستها را مسح نماييد، خدا هيچگونه سختى براى شما قرار نخواهد داد امّا مىخواهد كه شما را پاكيزه گرداند و نعمت را بر شما تمام كند باشد كه شكر او را بجاى آوريد.»(10)
امام رضا عليهالسلام نيز در حديثى جهت وضو گرفتن را پيش از به جاى آوردن نماز بيان كرده است و در اين زمينه چنين مىفرمايد: «از اين جهت خداوند امر به وضو فرموده است كه انسان به هنگام وقوف در برابر پروردگار و به هنگام مناجات با حضرت بارى پاك و پاكيزه باشد، در برابر او امرش مطيع و فرمان بردار، و از هر گونه نجاست و پليدى به دور و بر كنار باشد. از طرف ديگر، وضو موجب رفع كسالت مىباشد و دل پاك و پاكيزه و مهيّا است براى ايستادن در برابر خداوند قهّار. در وضو شستن صورت و دستها و مسح سر و پاها واجب است، چون اينها اعضايى است كه در نماز به كار گرفته مىشوند، زيرا با صورتش به سجده مىرود و در برابر خداوند متعال خاضع مىشود، دستها را به سوى خداوند بر مىدارد و نيايش مىكند و نيازهايش را سؤال مىكند، با سرش خضوع و خشوع مىكند و در برابر خداوند جبّار براى ركوع خم مىشود و به هنگام سجده پيشانى بر زمين مىسايد و با پاهايش بر مىخيزد و مىنشيند و فرمان خداى به جاى مىآورد.»(11)
پس از بيان مقدمات نماز و روش به جاى آوردن آن كه به عنوان اعلاميه مؤمن و قطعنامه بندگى است رازهاى برگزارى اين مراسم روحانى و عاشقانه و درك هر واژه اين ذكرهاى نورانى را بيان مىفرمايد و ويژگيهاى پارسايان و مؤمنان را كه حقيقت نماز را دريافتهاند ذكر مىكند.
امام صادق عليهالسلام نيز در حديثى به نمازگزاران چنين مىگويد: «هنگامى كه به نماز برخاستى از دنيا و آنچه در آن است نوميد باش و از مردم و آنچه مردم به آن مشغولند روى پرتاب و دست را از آنچه ترا از ياد خدا دور مىكند تهى ساز و با ديدگان درونت عظمت خدا را مجسّم كن و به يادآور روزى را كه در برابر او خواهى ايستاد و هر نفسى آنچه را كه پيش فرستاده خواهد يافت و به سوى مولاى حقيقىشان «اللّه» باز گردانيده مىشوند پس بر دو پاى خود در جا بايست.»(12)
از اركان اساسى ايمان فردى و پالايش روح آدمى نماز است. چه پارسايان و عارفانى كه حقيقت اين عبادت سترگ را به زبان دل چشيدهاند همواره در ركوع و سجودند و لحظهاى را خالى از ذكر رحمان نمىگذرانند. بُعد فردى نماز، صيقل روح و پاكى درون آدمى است تا انسان پلّههاى خودشناسى را يكى پس از ديگرى طى كند و به بام خداشناسى برسد كه مولاى عارفان و سرآمد پارسايان على عليهالسلام فرزند كعبه و شهيد محراب فرمود:
آن كه سرزمين وجود خويش بشناسد تواند كه به ملك پروردگار گام بگذارد و مقام وى بشناسد.
پس تزكيه نفس و سلوك مىتواند با درك روح نماز ميّسر گردد، چه بدون توجه درونى و با دل خفته، نماز همان كلماتى است كه آدمى از سر عادت نشخوار مىكند و اين گونه نمازگزاردن راهگشا نمىتواند بود.
رسول گرامى اسلام صلىاللهعليهوآلهوسلم درباره حضور قلب و توجه كامل به نماز و تأثير آن به نمازگزار مىفرمايد: «هنگامى كه انسان براى نماز بر مىخيزد، اگر دلش با خداى و همه توجهاتش به سوى خدا باشد، چون از نماز فارغ شود همانند روزى است كه تازه از مادر متولد شده است يعنى تمام گناهانش آمرزيده مىشود.»(13)
و حضرت على عليهالسلام به هنگام نماز مضطرب مىشد و چهرهاش به زردى مىگراييد چون دليلش را از او مىپرسيدند مىفرمود: «وقت اداى امانتى رسيده است كه خداوند آن را بر آسمانها و زمين عرضه نمود پس همگى از حمل آن ابا كردند و از آن ترسيدند.»(14)
خداوند در قرآن كريم از دشوارى درك حقيقت نماز سخن مىگويد و حضور قلب در آن را بسيار دشوار مىشمارد امّا آنكه از عهده آن برآيد از پارسايان است «از خداوند به صبر و تحمّل و نماز يارى جويند كه نماز با حضور قلب امرى بسيار بزرگ و دشوار است مگر بر خداپرستان كه مشتاق نمازند چون آنانكه دائم در نماز هستند.»(15)
آنگاه تأثير نماز را بر دو گونه فردى و اجتماعى تقسيم مىكند و مردم را نيز به دو گروه متقيان و پارسايان كه مؤمنان حقيقى هستند و سهلانگاران در اوامرش دستهبندى مىفرمايد.
در صورت عمل فردى، گروه نخست يعنى پارسايان را وارثان حقيقى زمين مىداند و مىفرمايد پيوستن به گروه نخست با مرارت و دشوارى همراه است امّا آنكه اين راه را برگزيند رستگار خواهد شد.
«مؤمنان آنهايند كه چون ذكرى از خدا شود دلهاشان ترسان و لرزان شود و چون آيات پروردگار بر آنان تلاوت كنند بر مقام ايمانشان بيفزايد به خداى خود در هر كار توكّل مىكنند» «و نماز را با حضور قلب به پا مىدارند و از هر چه روزى آنها كرديم به مستمندان انفاق مىكنند.»(16)
امام على عليهالسلام نيز صفات مؤمن را بر مىشمارد و او را چنين توصيف مىفرمايد: «مؤمن را شادمانى در چهره است، و اندوه در دل، حوصلهاش از همه بيشتر است و نفسش از همه خوارتر، برترى جويى را خوش ندارد و از خودنمايى بيزار است. اندوهش بسيار و همتش بلند و خاموشيش دراز و وقتش مشغول است. مؤمن صبور و شكرگزار است. همواره در انديشه است و در اظهار نياز امساك كند. نرمخوى و نرم رفتار است. نفسش از صخره سختتر است در عين حال خود را از بردگان كمتر مىبيند.»(17)
كلام نهجالبلاغه كه برگرفته از حقيقت قرآن است و پس از قرآن بالاترين درجه را نزد مسلمانان دارد، سيماى مؤمن را آنگونه ترسيم مىكند كه خداوند در سوره مؤمنون از پارسايان ياد مىكند: «همانا اهل ايمان به فيروزى و رستگارى رسيدند، آنانكه در نماز خاضع و خاشع هستند و از لغو و سخن باطل اعراض و احتراز مىكنند، آنانكه زكات مال خود را به مستمندان مىدهند و آنانكه فروج و اندامشان را از عمل حرام نگاه مىدارند.»(18)
«آنانكه به امانتها و عهد و پيمان خود كاملاً وفا مىكنند و آنانكه بر نمازهاشان محافظت دارند. چنين كسانى وارث مقام عالى بهشتند.»(19)
به بيان خداوند نشانههاى مؤمن چنين است: خضوع و خشوع در نماز، اعراض از سخنان باطل، يارى به مستمندان و فقيران، عفت و پاكدامنى، وفاى به عهد و مداومت در برپايى نماز.
اين خصائص در هر كس گرد آيد به يقين انسان كامل خواهد بود و همانطور كه قرآن وعده مىدهد بهشت پاداش اوست. اين خصايل دل انسان را روشن مىكند و آدمى را به پاكى و تقوا نزديك مىگرداند و در اين صورت، رابطه انسان با خداوند رابطهاى عاشقانه است و عشق بر قلب مؤمن حاكم است و جز دوستى و محبت خداوند در آن جاى ندارد اينجاست كه انسان يكسره خدايى مىشود و به مقام عرفان دست مىيابد و حلاّجوار فرياد بر مىآورد كه خداوند در جبّه من است. او يكسره خدايى است و روح خدا بر او حكومت مىكند او از جسم خاكى رسته است و به ملكوت پيوسته است.
چنين رابطه عاشقانه و لطيفى نيز بر نهج البلاغه حاكم است و نوع عبادت و پرستش على عليهالسلام و آنچه كه در كلام او متجلّى است پرستش عاشقانه و عارفانه است.
امام در خطبهاى در پاسخ به همّام كه وصف پرهيزگاران را خواسته بود چنين مىگويد: «... پرهيزگاران را در اين جهان فضيلتها است. گفتارشان به صواب مقرون است و راه و رسمشان بر اعتدال و رفتارشان با فروتنى آميخته. از هر چه خداوند بر آنها حرام كرده است چشم مىپوشند و گوش بر دانستن چيزى نهادهاند كه آنان را سودى رساند، آنچنان به بلا خو گرفتهاند كه گويى در آسودگى هستند. اگر مدت عمرى نبود كه خداوند بر ايشان مقرر داشته، به سبب شوقى كه به پاداش نيك و بيمى كه از عذاب روز باز پسين دارند، چشم بر هم زدنى جانهايشان در بدنهايشان قرار نمىگرفت. تنها آفريدگار در نظرشان بزرگ است و جز او هر چه هست در ديدگانشان خرد مىنمايد، با بهشت چناناند كه گويى مىبينندش و غرق نعمتهايش هستند و با دوزخ چنانند كه گويى مىبينندش و به عذاب آن گرفتارند...
شبها چنان بر پاى ايستادهاند، تا جزء جزء كتاب خدا را بخوانند، مىخوانند و آرام و با تأنّى و تدبّر مىخوانند. به هنگام خواندنش خود را اندوهگين مىسازند و داروى درد خويش را از آن مىجويند...
از اعمال خويش چون اندك باشد، ناخوشنودند و چون بسيار باشد در نظرشان اندك نمايد، كه اينان پيوسته خود را متهم مىدارند و از آنچه مىكنند بيمناكاند ...»(20)
گويد كه همّام از اين سخن بيهوش شد و در آن بيهوشى جان سپرد.
مؤمنانى كه عصاره انسانيت يعنى مقام خليفه الهى را درك كردهاند پردههاى گمان و پندار را در ديدهاند و حجابى ميان آنان و جمال جميل حق حايل نيست. و دلهاشان هميشه در برابر امر حق خاشع است و از دامن آلودن به دنياى فانى و تخطّى از امر پروردگار گريزانند.
بعد فردى نماز كه همانا انسان ساز و بستر رويش اخلاق و خصايص نيكو است در بالاترين مراتب در چهره پارسايان حقيقى متجلى است كه وارثان حقيقى هستى هستند.
/س
هم او كه در اجزا عالم متجلّى است و در نهانترين جاى، حاضر است.
نيايش عطش نشان روح در وادى سرگردانى و جرعه آرامش از خم حيرانى است.
روح انسان را جز سخن كردگار فربه نتواند كرد، و جسم خاكيش جز به اشك انابت تعميد نيابد.
بشر را همواره اميد به آن است كه «نيروهاى نيايش از ميدانهاى اجابت بگذرند»(1) ورنه توان گام برداشتن نيست.
نيايش تكيهگاه دل، پل گذر از شك به يقين، رودخانه اميد، و انعكاس تبسّم خداوند در آينههاى اشك است.
«عبادت گستردن جان است بر بىكرانه هستى و آميزش انسان است با اكسير حيات، هم اوست كه مهيز بر انسان زند و همچنان به راهش كشد، به سيلاب اشك حتّى و بدانجا برد كه باز خنده روى نمايد و شادى راه گشايد.»(2)
آدميان، نيايش را زيستهاند، آن چنان كه لحظهاى شوق زيستن را وامگذاشتهاند.
طنين گامهاشان خبر از هجرت به سوى دوست مىدهد و آهنگ نگاهشان اميد وصال مىنوازد.
نيايش، آرايشگر روح است آن چنان كه مشاطهگان عروس را مىآرايند، و روح به جمله در مىآيد. آنگاه به تمام قامت قيام مىبندد تا پروردگار را به ستايش نشيند.
آدمى، ورقهاى تاريخ را به اشك نگاشته و خونش گواه اين نوشته است، ردّ پاى استغاثههايش را در آن هنگام كه تنگدستى پوست بر استخوانهايش چسبانده، هجوم تباهى و جهل استخوانهايش را فشرده و تنهايى بر تمام جانش سايه افكنده است مىتوان ديد.
او را در آن لحظههاى دردناك كه چون زنان باردار به هنگام حمل به خود مىپيچند، مىبينى كه خلوتى گزيده است و بر آستان خداوندگار به تمام قامت، خويش را فرياد مىكند.
شكوهاش آنچنان رساست، كه گدازه دردهايش از آن فوران مىكند و ارتفاع ايمان را در مىنوردد، مىخروشد طوفان مىكند و آنگاه با چشمانى به رنگ دريا به آسمان خيره مىنگرد، اشك در فانوس چشمانش شعله مىكشد و آرام، آرام كشتى روحش به ساحل آرامش مىرسد، گويى خدايى ناخداى را به چشم ديده و برمهارتش اعتماد كرده است و ديگر بار بستر تاريخ را در مىنوردد.
و كلام حق چنان سنگين است كه اگر بر كوهها فرود آيد چون ذرات غبار متلاشى شوند و به نيستى گرايند و اگر بر قلب محزونى بنشيند خداى خانهاى مىشود كه جز آرامش و سكون در آن نمىيابى.
آدمى، اين موجود هزار رنگ و ناشناخته هر روز به شيوهاى بر آستان عشق مىنشيند و زنجير از پاى نيازها مىگشايد و چون كودكان شيرين سخن معبود را به خويش مىخواند تا شايد درى گشوده آيد.
اقوام و اديان چون شهاب مىآيند و مىروند و خطى بر صحيفه روحش مىكشند، و ظرافتى بر شيوه خواستهايش مىافزايند.
پيامبران مىآيند و چون پيكر تراشان يونان و روم، روح آدمى را مىتراشند تا خريدار ـ خداوندگار ـ را شايسته آيد.
عاقبت مردى از باديههاى طوفان و شن، رَمه و نى، شعر و معشوق، و جهل و جنگ، از قلّههاى نور فرود مىآيد تا حرم نيايش را بهترين معمار باشد و محرابهاى دعا را منقوش به هق هق عارفانى كند كه سبّوح گويان، سماع روح مىكنند و ثناگويان پرده از راز نماز بر مىگشايند.
مىآيد تا زيباترين تنديس آدمى را به جبرئيل بسپارد، چون هنرمندان چيرهدست مىنشيند و اين روح شگفتانگيز را مىآرايد.
نماز كاملترين شكل نيايش، رقص روح در تالار ملكوت، شيواترين قطعنامه انسان، بال معراج مؤمن و آغاز و انجام بندگى است.
درهاى بهشت را جز با نماز نتوان گشود كه كليد گشايشهايست.
وصف عشق از زبان معشوق خوش است كه او با جذبههاى عاشقانه آشناست و موسيقى نوازشگر رحمت را مىنوازد.
واژهها از زبان معبود و معشوق به قلب شيفته عاشق شليك مىشوند تا پايتخت روح آدمى را تسخير كنند. واژههايى كه از سوى او مىآيند و به رمز و راز جان آدمى آگاهند.
كتاب هدايت را مىگشايى و به آيههاى چشمنواز نور نظر مىافكنى، در هر سوره از اين كتاب منير، بارها شاهدى كه سجاده نماز گشوده است و نمازگزاران را به تسبيح و حمد مىخواند. عبادت راز خلقت آدمى است.
خداوند اين معبود بىهمتا كه به بندگان عشق مىورزد، بسيار آنان را به سوى خويش مىخواند و دورى وى را تاب نمىآورد، پس چگونه است كه بندگان از اين خالق بندهنواز غفلت مىورزد و به كار دنيا مشغول مىشوند.
نداى جبرئيل تا هميشه تاريخ طنينانداز است كه بندگان را فرمود: «هر چه در آسمان و زمين است همه به تسبيح و ستايش خداى كه مقتدر و حكيم است مشغولند.»(3)
پس تو هم به جمع تسبيحگويان شتاب و «از شبانگاه به تسبيح وى پرداز و هنگام فرو رفتن ستارگان هم تسبيح خدا گو.»(4(
تا خورشيد از پيشانيت طلوع نمايد و آفتابگستر عالم باشد، آنگاه مىفرمايد، البته به عبادت خويش غرّه مشو كه «هفت آسمان و زمين و هر چه در آنهاست همه به ستايش و تنزيه او مشغولند و موجودى نيست جز آنكه ذكرش تسبيح و ستايش حضرت اوست، ليكن شما تسبيح آنها را فهم نتوانيد كرد، همانا او بسيار بردبار و آمرزنده است.»(5) نخستين گام در ديدار معبود با مخلوق از سوى اوست و نخستين پيام را نيز خود فرو مىفرستد كه «اى ايمان آورندگان، خداى را بسيار ذكر و تسبيح گوييد.»(6)
و انعكاس اين دعوت را كه همانا اجابت دعاى بنده است خود ضمانت مىكند و چه ضمانتى بالاتر از آنكه خود ضامن خلق شود و مشتاقانه صلا دهد كه: «و اذا سألك عبادى عنى فانى قريب اجيب دعوة الدّاع اذا دعان فليستجيبوا لى وليؤمنوا بى لعلهم يرشدون.»
چون بندگان از دورى و نزديكى من، از تو پرسند، آگاه باشند كه من به آنها نزديك خواهم بود، هر كه مرا خواند دعايش را اجابت كنم، پس بايد دعوت مرا بپذيرند و به من بگروند، باشد تا به سعادت راه يابند.»(7)
قرآن و احكام و روايات در بيان مقدمات، مؤخرات و شرايط نماز و نمازگزار هيچ نكتهاى را فرو نگذاشته است و هم اعمال صورى و هم مراقبات باطنى به دقت بيان گرديده است.
پيامبر اسلام صلىاللهعليهوآلهوسلم كه خود اسوه حسنهاى است براى انسانها در تمامى اعمال و گفتار، در حديثى خصائص نماز را چنين بيان مىفرمايند: «نماز بنده در محشر، تاجى است بر سرش و نورى در صورتش و لباسى بر تنش، پردهاى است ميان او و آتش، حجتى است بين او و آتش، سبب نجات از دوزخ و عبور از پل صراط است، كليد بهشت و مهر حورالعين و بهاى بهشت است. نماز است كه بندگان را به بالاترين درجات مىرساند.»(8)
شايسته نيست كه بنده تاج از سر برگيرد و عريان بر عصاى نابينايى تكيه زند، يا كليد بهشت را در كوچه پس كوچههاى هوس رها سازد و در مرداب دوزخ دست و پا زند.
حكايت گناهكار كه در سياهچال معصيت گرفتار آمده، داستان اسيرى است كه در دهليزهاى تاريك و ظلمانى و ناهموار به بند كشيده شده است و تنها رشتهاى باريك، منشأ اتصال او به درگاه آن دهليز و وسيله نجات اوست. اگر رشته را رها سازد هلاكش حتمى است امّا اگر بدان تمسّك جويد با سختى بسيار اميد نجاتش هست.
نماز براى انسان گناهكار حكم همان رشته را داراست كه در هيچ شرايطى نبايد از آن گسست و به تاريكى مطلق پيوست، در احكام آمده است كه اگر كسى به قصد گناه مسافرت كند، بايد نماز را تمام به جاى آورد و نمىتواند آن را شكسته ادا كند، نكته مستتر در اين حكم اين است كه حتى ارتكاب گناه هم سبب ترك نماز نمىتواند باشد، آنكه مسلمان است و اسلام آورده و به يگانگى خداوند شهادت داده است تا زمانى كه از اين عقيده بازنگشته و رأى خلاف اختيار نكرده است بايد نماز را به پا دارد. با هر شيوه و روش زندگى و با هر درجه از ايمان، نماز بايد اقامه شود.
هر گناهى كيفر خود را دارد و هر عملى جداگانه محاسبه خواهد شد. البتّه درجه ايمان و حضور قلبى در برابر خداوند از مسائلى است كه هنگام درجهبندى بندگان و نسبت تقرّب آنان به بارگاه ربوبيت مورد نظر واقع مىشود امّا آنكه نماز را واگذارد به همه درهاى رحمت و زنگهاى بيدارباش خويش پشت كرده است و به تاريكى مطلق گام نهاده است.
پيامبر اسلام صلىاللهعليهوآلهوسلم در مورد كسانى كه نماز را ترك مىگويند و به اين خير عظيم خداوند پشت مىكنند مىفرمايد: «دو گروه از امت من در قيامت مورد عذاب خداوند واقع مىشوند و به دوزخ در مىآيند كه يك گروه از آنان تارك نماز است و بدانيد كه تارك نماز عذابش دو چندان است و هنگام ورود به صحراى محشر دستش را به گردنش زنجير كنند و ملائكه گدازههاى آتشين بر گونهها و پيشانيش زنند.»(9)
قرآن ابتدا در آيههاى متعددى چگونگى بجاى آوردن نماز و احكام و مقدّمات آن را بيان مىفرمايد و شكل اين عبادت را به تصوير مىكشد: «اى اهل ايمان چون خواهيد براى نماز برخيزيد، صورت و دستها را تا آرنج بشوئيد و سر و پاها را تا بر آمدگى پا مسح كنيد و اگر جنب هستيد پاكيزه شويد و اگر بيمار و مسافر باشيد، يكى از شما را قضاء و حاجتى دست دهد و يا با زنان خلوت كردهايد و آب نيابيد، در اين صورت به خاك پاك و پاكيزه تيمم كنيد، با آن خاك صورت و دستها را مسح نماييد، خدا هيچگونه سختى براى شما قرار نخواهد داد امّا مىخواهد كه شما را پاكيزه گرداند و نعمت را بر شما تمام كند باشد كه شكر او را بجاى آوريد.»(10)
امام رضا عليهالسلام نيز در حديثى جهت وضو گرفتن را پيش از به جاى آوردن نماز بيان كرده است و در اين زمينه چنين مىفرمايد: «از اين جهت خداوند امر به وضو فرموده است كه انسان به هنگام وقوف در برابر پروردگار و به هنگام مناجات با حضرت بارى پاك و پاكيزه باشد، در برابر او امرش مطيع و فرمان بردار، و از هر گونه نجاست و پليدى به دور و بر كنار باشد. از طرف ديگر، وضو موجب رفع كسالت مىباشد و دل پاك و پاكيزه و مهيّا است براى ايستادن در برابر خداوند قهّار. در وضو شستن صورت و دستها و مسح سر و پاها واجب است، چون اينها اعضايى است كه در نماز به كار گرفته مىشوند، زيرا با صورتش به سجده مىرود و در برابر خداوند متعال خاضع مىشود، دستها را به سوى خداوند بر مىدارد و نيايش مىكند و نيازهايش را سؤال مىكند، با سرش خضوع و خشوع مىكند و در برابر خداوند جبّار براى ركوع خم مىشود و به هنگام سجده پيشانى بر زمين مىسايد و با پاهايش بر مىخيزد و مىنشيند و فرمان خداى به جاى مىآورد.»(11)
پس از بيان مقدمات نماز و روش به جاى آوردن آن كه به عنوان اعلاميه مؤمن و قطعنامه بندگى است رازهاى برگزارى اين مراسم روحانى و عاشقانه و درك هر واژه اين ذكرهاى نورانى را بيان مىفرمايد و ويژگيهاى پارسايان و مؤمنان را كه حقيقت نماز را دريافتهاند ذكر مىكند.
امام صادق عليهالسلام نيز در حديثى به نمازگزاران چنين مىگويد: «هنگامى كه به نماز برخاستى از دنيا و آنچه در آن است نوميد باش و از مردم و آنچه مردم به آن مشغولند روى پرتاب و دست را از آنچه ترا از ياد خدا دور مىكند تهى ساز و با ديدگان درونت عظمت خدا را مجسّم كن و به يادآور روزى را كه در برابر او خواهى ايستاد و هر نفسى آنچه را كه پيش فرستاده خواهد يافت و به سوى مولاى حقيقىشان «اللّه» باز گردانيده مىشوند پس بر دو پاى خود در جا بايست.»(12)
از اركان اساسى ايمان فردى و پالايش روح آدمى نماز است. چه پارسايان و عارفانى كه حقيقت اين عبادت سترگ را به زبان دل چشيدهاند همواره در ركوع و سجودند و لحظهاى را خالى از ذكر رحمان نمىگذرانند. بُعد فردى نماز، صيقل روح و پاكى درون آدمى است تا انسان پلّههاى خودشناسى را يكى پس از ديگرى طى كند و به بام خداشناسى برسد كه مولاى عارفان و سرآمد پارسايان على عليهالسلام فرزند كعبه و شهيد محراب فرمود:
آن كه سرزمين وجود خويش بشناسد تواند كه به ملك پروردگار گام بگذارد و مقام وى بشناسد.
پس تزكيه نفس و سلوك مىتواند با درك روح نماز ميّسر گردد، چه بدون توجه درونى و با دل خفته، نماز همان كلماتى است كه آدمى از سر عادت نشخوار مىكند و اين گونه نمازگزاردن راهگشا نمىتواند بود.
رسول گرامى اسلام صلىاللهعليهوآلهوسلم درباره حضور قلب و توجه كامل به نماز و تأثير آن به نمازگزار مىفرمايد: «هنگامى كه انسان براى نماز بر مىخيزد، اگر دلش با خداى و همه توجهاتش به سوى خدا باشد، چون از نماز فارغ شود همانند روزى است كه تازه از مادر متولد شده است يعنى تمام گناهانش آمرزيده مىشود.»(13)
و حضرت على عليهالسلام به هنگام نماز مضطرب مىشد و چهرهاش به زردى مىگراييد چون دليلش را از او مىپرسيدند مىفرمود: «وقت اداى امانتى رسيده است كه خداوند آن را بر آسمانها و زمين عرضه نمود پس همگى از حمل آن ابا كردند و از آن ترسيدند.»(14)
خداوند در قرآن كريم از دشوارى درك حقيقت نماز سخن مىگويد و حضور قلب در آن را بسيار دشوار مىشمارد امّا آنكه از عهده آن برآيد از پارسايان است «از خداوند به صبر و تحمّل و نماز يارى جويند كه نماز با حضور قلب امرى بسيار بزرگ و دشوار است مگر بر خداپرستان كه مشتاق نمازند چون آنانكه دائم در نماز هستند.»(15)
آنگاه تأثير نماز را بر دو گونه فردى و اجتماعى تقسيم مىكند و مردم را نيز به دو گروه متقيان و پارسايان كه مؤمنان حقيقى هستند و سهلانگاران در اوامرش دستهبندى مىفرمايد.
در صورت عمل فردى، گروه نخست يعنى پارسايان را وارثان حقيقى زمين مىداند و مىفرمايد پيوستن به گروه نخست با مرارت و دشوارى همراه است امّا آنكه اين راه را برگزيند رستگار خواهد شد.
«مؤمنان آنهايند كه چون ذكرى از خدا شود دلهاشان ترسان و لرزان شود و چون آيات پروردگار بر آنان تلاوت كنند بر مقام ايمانشان بيفزايد به خداى خود در هر كار توكّل مىكنند» «و نماز را با حضور قلب به پا مىدارند و از هر چه روزى آنها كرديم به مستمندان انفاق مىكنند.»(16)
امام على عليهالسلام نيز صفات مؤمن را بر مىشمارد و او را چنين توصيف مىفرمايد: «مؤمن را شادمانى در چهره است، و اندوه در دل، حوصلهاش از همه بيشتر است و نفسش از همه خوارتر، برترى جويى را خوش ندارد و از خودنمايى بيزار است. اندوهش بسيار و همتش بلند و خاموشيش دراز و وقتش مشغول است. مؤمن صبور و شكرگزار است. همواره در انديشه است و در اظهار نياز امساك كند. نرمخوى و نرم رفتار است. نفسش از صخره سختتر است در عين حال خود را از بردگان كمتر مىبيند.»(17)
كلام نهجالبلاغه كه برگرفته از حقيقت قرآن است و پس از قرآن بالاترين درجه را نزد مسلمانان دارد، سيماى مؤمن را آنگونه ترسيم مىكند كه خداوند در سوره مؤمنون از پارسايان ياد مىكند: «همانا اهل ايمان به فيروزى و رستگارى رسيدند، آنانكه در نماز خاضع و خاشع هستند و از لغو و سخن باطل اعراض و احتراز مىكنند، آنانكه زكات مال خود را به مستمندان مىدهند و آنانكه فروج و اندامشان را از عمل حرام نگاه مىدارند.»(18)
«آنانكه به امانتها و عهد و پيمان خود كاملاً وفا مىكنند و آنانكه بر نمازهاشان محافظت دارند. چنين كسانى وارث مقام عالى بهشتند.»(19)
به بيان خداوند نشانههاى مؤمن چنين است: خضوع و خشوع در نماز، اعراض از سخنان باطل، يارى به مستمندان و فقيران، عفت و پاكدامنى، وفاى به عهد و مداومت در برپايى نماز.
اين خصائص در هر كس گرد آيد به يقين انسان كامل خواهد بود و همانطور كه قرآن وعده مىدهد بهشت پاداش اوست. اين خصايل دل انسان را روشن مىكند و آدمى را به پاكى و تقوا نزديك مىگرداند و در اين صورت، رابطه انسان با خداوند رابطهاى عاشقانه است و عشق بر قلب مؤمن حاكم است و جز دوستى و محبت خداوند در آن جاى ندارد اينجاست كه انسان يكسره خدايى مىشود و به مقام عرفان دست مىيابد و حلاّجوار فرياد بر مىآورد كه خداوند در جبّه من است. او يكسره خدايى است و روح خدا بر او حكومت مىكند او از جسم خاكى رسته است و به ملكوت پيوسته است.
چنين رابطه عاشقانه و لطيفى نيز بر نهج البلاغه حاكم است و نوع عبادت و پرستش على عليهالسلام و آنچه كه در كلام او متجلّى است پرستش عاشقانه و عارفانه است.
امام در خطبهاى در پاسخ به همّام كه وصف پرهيزگاران را خواسته بود چنين مىگويد: «... پرهيزگاران را در اين جهان فضيلتها است. گفتارشان به صواب مقرون است و راه و رسمشان بر اعتدال و رفتارشان با فروتنى آميخته. از هر چه خداوند بر آنها حرام كرده است چشم مىپوشند و گوش بر دانستن چيزى نهادهاند كه آنان را سودى رساند، آنچنان به بلا خو گرفتهاند كه گويى در آسودگى هستند. اگر مدت عمرى نبود كه خداوند بر ايشان مقرر داشته، به سبب شوقى كه به پاداش نيك و بيمى كه از عذاب روز باز پسين دارند، چشم بر هم زدنى جانهايشان در بدنهايشان قرار نمىگرفت. تنها آفريدگار در نظرشان بزرگ است و جز او هر چه هست در ديدگانشان خرد مىنمايد، با بهشت چناناند كه گويى مىبينندش و غرق نعمتهايش هستند و با دوزخ چنانند كه گويى مىبينندش و به عذاب آن گرفتارند...
شبها چنان بر پاى ايستادهاند، تا جزء جزء كتاب خدا را بخوانند، مىخوانند و آرام و با تأنّى و تدبّر مىخوانند. به هنگام خواندنش خود را اندوهگين مىسازند و داروى درد خويش را از آن مىجويند...
از اعمال خويش چون اندك باشد، ناخوشنودند و چون بسيار باشد در نظرشان اندك نمايد، كه اينان پيوسته خود را متهم مىدارند و از آنچه مىكنند بيمناكاند ...»(20)
گويد كه همّام از اين سخن بيهوش شد و در آن بيهوشى جان سپرد.
مؤمنانى كه عصاره انسانيت يعنى مقام خليفه الهى را درك كردهاند پردههاى گمان و پندار را در ديدهاند و حجابى ميان آنان و جمال جميل حق حايل نيست. و دلهاشان هميشه در برابر امر حق خاشع است و از دامن آلودن به دنياى فانى و تخطّى از امر پروردگار گريزانند.
بعد فردى نماز كه همانا انسان ساز و بستر رويش اخلاق و خصايص نيكو است در بالاترين مراتب در چهره پارسايان حقيقى متجلى است كه وارثان حقيقى هستى هستند.
پي نوشت :
1.پيامبر ـ جبران جليل جبران.
2.همان.
3. سوره حشر، آيه 1.
4.سوره طور، آيه 49.
5.سوره اسراء، آيه 44.
6.سوره احزاب، آيه 41.
7. سوره بقره، آيه 186.
8. نصايح ـ على مشكينى، ص359.
9.نصايح، ص303.
10. سوره مائده، آيه 6.
11.اسرار نماز ـ شهيد ثانى، ترجمه علىاكبر مهدىپور.
12.همان، ص117.
13. همان، ص116.
14. سوره احزاب، آيه 72.
15.سوره بقره، آيه 15.
16. سوره انفال، آيه 3 و 1.
17.نهج البلاغه، ص325.
18.سوره مؤمنون، آيه 6 و 1.
19.سوره مؤمنون، آيه 11 ـ 9.
20.نهج البلاغه.
/س
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}